هویت هایی که به هم گره خورده اند

به گزارش دوست بلاگ، در میان تحلیلها و تبیینهای مختلفی که در باب شرایط فرهنگ ما وجود دارد، تحلیلی برجسته است که خواستار تأکید بر روحیات شخصی ایرانیان است. براساس این رویکرد نقاط قوت و ضعف فرهنگ ایرانی- اسلامی ما ناشی از آن است که روحیات و خصایص فردی ما به گونه ای خاص بوده است. به تعبیر دیگر چه برای یافتن نقاط قوت فرهنگی و چه برای فهم نقاط ضعف فرهنگی باید بر مؤلفه های شخصیتی و روان شناختی بسیار تأکید کرد. در این باره، لازم است نگاهی به فراز و فرودهای این رویکرد داشته باشیم:

هویت هایی که به هم گره خورده اند

هویت هایی که به هم گره خورده اند

نویسنده:سپهر نیک گوهر

منبع:روزنامه قدس

در میان تحلیلها و تبیینهای مختلفی که در باب شرایط فرهنگ ما وجود دارد، تحلیلی برجسته است که خواستار تأکید بر روحیات شخصی ایرانیان است. براساس این رویکرد نقاط قوت و ضعف فرهنگ ایرانی- اسلامی ما ناشی از آن است که روحیات و خصایص فردی ما به گونه ای خاص بوده است. به تعبیر دیگر چه برای یافتن نقاط قوت فرهنگی و چه برای فهم نقاط ضعف فرهنگی باید بر مؤلفه های شخصیتی و روان شناختی بسیار تأکید کرد. در این باره، لازم است نگاهی به فراز و فرودهای این رویکرد داشته باشیم:

1- فرایند علوم اجتماعی و انسانی بدان سمت سوق داده شده که در این فرایند تازه کمتر تحلیلی است که بتواند ادعا کند تبیینی جامع و مانع از پدیده ای انسانی ارائه می نماید. ما در باب حجیت علوم طبیعی، با مسائل و پرسشهای سترگی روبرو هستیم؛ حال چه رسد به علوم انسانی که در آنها اختلاف نظر بسیار بیشتر است و می توان گفت از اختلاف نظر موجود در آن بوی تشتت به مشام می رسد. بدین جهت، هیچ تحلیل واحدی را نمی توان یافت که بتواند مدعی گردد نگاهی جامع و مانع به دلیل مشکل و مسأله ای را دارد. شرایط فعلی فرهنگ و جامعه ما هم از این امر مستثنا نیست و در این منظومه تازه معرفتی نمی توان نظریه ای را یافت که مدعی باشد همه دلیلهای وضع موجود جامعه و فرهنگ ما را می داند یا پررنگ و برجسته می نماید. به همین جهت، با تحلیلها و روینمودهای گوناگونی روبرو هستیم که هر یک از منظری به پدیده های جامعه ما نظر دوخته اند. رویکردی بر مسایل تاریخی متمرکز می گردد و رویکرد دیگر مسایل اجتماعی را می پوید، نظریه ای بیشتر به وجوه روان شناسی تکیه می نماید و رویکرد دیگر جنبه های سیاسی و مدیریتی را پررنگ می نماید. به تعبیر دیگر، می توان این گونه توضیح داد که ما برای فهم شرایط موجود جامعه و فرهنگ خود راهی نداریم، جز آن که همه این تحلیلها و تبیینها را به خدمت بگیریم. ما هم به روان شناسانی محتاجیم که با ابزارها و مفاهیم خود به وضع موجود نظر کنند وهم جامعه شناسانی می خواهیم که وضع طبقات اجتماعی را مورد غفلت قرار ندهند؛ هم به مورخانی احتیاج داریم که خاستگاههای تاریخ وضع موجود را پررنگ کنند و هم به اندیشمندانی که نگاهی تئوریک و نظری را اتخاذ کنند. همان گونه که متفکران علوم اجتماعی و انسانی به ما گوشزد نموده اند، نباید رویکردی تک سبب بین را در مسایل و مسائل انسانی اتخاذ کنیم زیرا در این ساحت با انسانی روبرو هستیم که جنبه های زیادی را در برمی گیرد. همان طور که فیلسوفان اگزیستانس گفته اند، انسان با هر تصویر که از او ساخته می گردد در ستیز است و همواره فراتر از تصاویری می رود که برای او در نظر می گیریم. هنگامی که این انسان مدنظر ماست، طبیعی است که باید تواضع فکری به خرج دهیم و هیچ تحلیلی را حق مجسم نپنداریم.

2- در میان تحلیلهای زیادی که برای فهم شرایط کنونی جامعه و فرهنگ ما و طبیعتاً برای ریشه یابی مسائل ما هم اکنون پررنگ است، تحلیل روانشناسانه است. این تحلیل بسیار بر روحیات شخصی ایرانیان تأکید می نماید و نقاط قوت و ضعف ما را در طول تاریخ ناشی از این روحیات می داند. به نظر می رسد این رویکرد از نقاط برجسته و مهم بی بهره نیست. در نهایت هر جامعه ای را که در نظر بگیریم این جامعه از افرادی تشکیل شده که این افراد تک تک در رسیدن ما به وضع کنونی نقش داشته اند. طبق این رویکرد ارزشی که ایرانی برای خود قایل است نقش مهمی در سرافرازی فرهنگی و فکری این مرز و بوم داشته است و هرگاه این دوست داشتن به غرور و خودخواهی مبدل شده، فرهنگ ایرانی- اسلامی ما از روزهای اوج خود فاصله گرفته است. به نظر هواداران این رویکرد، ایرانیان در کار جمعی با مشکل روبرو هستند و به همین جهت نهادهای مهمی را که در طول تاریخ ساخته اند، نتوانسته اند حفظ کنند. مدافعان این رویکرد بر هوش سرشار ایرانی هم دست می گذراند و این عامل را از جمله مؤلفه هایی می دانند که نقش مؤثری در اوجگیری فرهنگ ما داشته است.

از جمله موارد دیگری که مدافعان این رویکرد بر آن بسیار تأکید می کنند، بحث فقدان مصاحبه در فرهنگ ماست که این هم به نظر آنها به جهت روحیات شخصی ایران زمینیان اتفاق افتاده و مسایل زیادی را به وجود آورده است. این لیست نقاط قوت و ضعف را می توان بسیار گسترده تر کرد، اما تصور می کنیم همین مجمل می تواند عصاره نظرات هواداران روان شناسی را برای تحلیل جامعه ما نشان دهد. ما به این رویکرد برای رسیدن به فهمی عمیق از جامعه خود احتیاج داریم، اما این لزوم و ضرورت کلیت و کفایت را به تحلیل ما عطا نمی نماید. تأکید بیش از میزان بر مؤلفه های فردی که بعضی از روشنفکران ایرانی به خصوص روشنفکران دینی بر آن اصرار دارند، سبب می گردد که از نقش مهم جامعه شناسی غفلت کنیم.

عالمان علوم اجتماعی گفته اند - و چه نیکو گفته اند- که فرد و جمع در یک کنش دیالکتیکی و دو جانبه شرکت می کنند و دراین کنش نمی توان نقش هیچ یک از اجزای کنش را نادیده گرفت و این کاری است که روان شناسان بومی انجام داده اند. آنها از فرد چنان صحبت می کنند گویی جمع شدن افراد جمعی را تشکیل می دهد که هویت این جمع کاملاً به هویت افراد وابسته است. شکی نیست، هویت جمعی از هویت فردی تأثیر می گیرد، اما این بدین معنا نیست که نتوان هویت جمعی را مستقل از هویت فردی تعریف کرد. بدین جهت است که ما مدعی هستیم یکی از آسیبهایی که به کار و طرح بسیاری از روشنفکران ایرانی وارد است، این است که نگاهی فردی به مسائل جامعه ما دارند؛ یعنی تصور می کنند بسیاری از مسائل ما ریشه درخصوصیات فردی و شخصیتی دارد که اگر این خصایص تغییر کنند، جامعه ما هم به موقعیت بهتری رهنمون می گردد. غافل از آن که همان طور که مسایل اجتماعی ریشه های شخصیتی هم دارند، مسایل فردی هم خاستگاههای اجتماعی دارند و این دو را باید در یک منظومه واحد و منسجم آنالیز کرد.

3- هگل، یکی از معروفترین متفکران و فلاسفه ای است که برای هر فرهنگ و جامعه ای نوعی روح قایل است. به تعبیری، می توان گفت که او برای هر زمانه ای روحی را در نظر می گیرد که این نکته وی را می توان برای هر فرهنگ و تاریخی هم ساری و جاری کرد. اگر از این دید به طرح و پروژه فکری هگل نظر کنیم، وی از جمله فیلسوفانی است که در مقابل دیدگاه روان شناسانه قرار می گیرد؛ یعنی اگر دیدگاه روان شناسانه درصدد است که ویژگیهای شخصی را پررنگ کند و روحیات فردی را علم نماید، رویکرد هگلی در صدد است برای هر فرهنگی روح و جوهری را پررنگ نماید که آن فرهنگ را از دیگر فرهنگها متمایز می نماید. به همین جهت است که در آرای وی با این گونه تعابیر بسیار برمی خوریم.

اما اگر کمی دقت کنیم، حتی می توانیم شباهتهایی میان دیدگاه هگلی و دیدگاه روان شناسانه بیابیم. در هر دوی این روینمودها، فردی در نظر دارد خصایصی را که عمدتاً خاستگاه انسانی و شخصی دارند، به کل یک فرهنگ و تاریخ ساری و جاری نماید. این نکته را بدین جهت اشاره کردیم تا دریابیم همه مسایل و خللهایی که به مشی هگلی برای پرداختن به فرهنگ وارد است و او همه جزییات و نکات ریز را نادیده می گیرد، در خصوص دیدگاه روان شناسانه هم وجود دارد. این نکته به معنای نفی نظام هگلی یا نظام مبتنی بر روان شناسی نیست، بلکه این موضوع مدنظر ماست که هر تحلیل روان شناسانه ای اگر با روینمودهای بدیل همراه نباشد، ره به حقیقت نخواهد برد. جالب اینجاست که فیلسوفان اگزیستانس و شخص کی یرکه گور که به مشی و طرح فکری هگل ایراد و انتقاد وارد می کنند، دقیقاً از همین نقطه است که بدان طرح می تازند. به نظر آنها، مشی هگلی چنان و چندان نکات کلی را پررنگ می نماید که در این میانه راه و جایی برای فردیت و ویژگیهای منحصر به فردی که هر فردی واجد آنهاست، باقی نمی ماند. به تعبیر کی یرکه گور ویژگیهای شخصی در ارابه روح زمانه خرد و نابود می شوند.

4- سه نکته قبل، ما را به نوعی جمع بندی از نظرات می رساند. حرف اصلی این حدیث این است که هر چند توجه به کلیاتی در باب یک فرد با تأمل بر ویژگیهای روان شناختی برای رسیدن به فهمی نزدیک به واقع از آن فرهنگ لازم و لازم است، اما این نگاه کفایت نمی نماید. برای مثال، در فرهنگ ایرانی اقوامی متفاوت با روحیاتی متفاوت زیست می کنند که یک هویت واحد به نام هویت ایرانی- اسلامی بر آنها حاکم است، اما این هویت واحد بدین معنا نیست که تنوع و تکثری در روحیات و شخصیت افرادی که ذیل این فرهنگ زندگی می کنند، وجود دارند. به همین جهت هر تحلیل و نظری که درصدد است در باب روح کلی حاکم بر این فرهنگ متنوع و متکثر سخن بگوید، باید مدنظر داشته باشد که اگر هم بتوان از وحدتی برای این فرهنگ سخن گفت، این وحدت به هیچ اسم نمی تواند و نباید تکثرها و خرده فرهنگهای ذیل این فرهنگ کلی و کلان را نادیده بگیرد. می توان گفت که بعضی از ایرانیان در برهه ای از زمان واجد ویژگی خاصی هستند و این سخن از جهت معرفتی و منطقی اشتباه نیست. یعنی معقول و موجه است که چنین حکمی را صادر کنیم. اما اگر اولاً آن جزء را به کل تبدیل کنیم، یعنی بگوییم، همه ایرانیان واجد آن ویژگی هستند. ثانیاً نقش زمان را در تغییر این خصیصه نادیده بگیریم و بگوییم همه ایرانیان در همه زمانها آن ویژگی را دارند و ثالثاً آن ویژگی را واجد یک طیف ندانیم، ره به خطا برده ایم.

تذکارهایی که در این مقال بسط یافتند، البته نکاتی هستند که بر سر آن توافق نظر وجود دارد، اما اگر دریابیم در جامعه فرهنگی و فکری ما افرادی وجود دارند که خواسته یا ناخواسته بدین تحلیل تن می دهند توجه مجدد آن ضروری به نظر می رسد.

منبع: راسخون
انتشار: 29 شهریور 1400 بروزرسانی: 29 شهریور 1400 گردآورنده: dostblog.ir شناسه مطلب: 11422

به "هویت هایی که به هم گره خورده اند" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "هویت هایی که به هم گره خورده اند"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید