آنالیز فیلم ها و چهره های جشنواره فیلم کوتاه تهران
به گزارش دوست بلاگ، روزنامه ایران - نرگس عاشوری: حدود یک هفته از برگزاری سی و ششمین دوره جشنواره فیلم کوتاه تهران می گذرد؛ جشنواره ای که در کنار جشنواره سینما حقیقت به امید اول فیلمسازان جوان برای دیده شدن، تشویق و حتی نقد شدن آثارشان تبدیل شده است. رویدادی که به گفته برگزیدگان این دوره از جشنواره، علاوه بر رقابت، هم محفلی است برای آشنایی بیشتر فیلمسازان و شکل دریافت دوستی ها و تبادل اطلاعات و طرح ها و هم، بستری برای تصمیم گیری برای ساخت آثار بعدی آنها.
می گویند فیلم ساختن مهمتر از جایزه دریافت است. اما خیلی از فیلمسازان فیلم کوتاه معتقدند همین دیده شدن هاست که فرصتی برای جلب اعتماد مدیران و سرمایه گذاران فراهم می نماید. تا آن ها بتوانند فیلم بعدی شان را با دردسر کمتری بسازند و مطالباتشان در حد رؤیا باقی نماند؛ رؤیایی که محقق شدن آن مستلزم همیاری بیشتر مدیران سینمایی است.
به بهانه سرانجام سی و ششمین دوره جشنواره فیلم کوتاه از 6 سینماگر برگزیده خواسته ایم برایمان از موانع و مسائل ساخت فیلم کوتاه، چگونگی شکل دریافت ایده داستانی و فرم روایی کارشان و در نهایت تصمیم شان برای ورود به سینمای حرفه ای و فیلم بلند بگویند. همچنین در یادداشت هایی از چهره های آشنا با این حوزه، مروری داشته ایم بر آثار منتخب این دوره و بازتاب تصویر جامعه در این آثار.
عزیز ساخته سید مهدی موسوی
برگزیده بهترین فیلم داستانی
کاوه سجادی حسینی، فیلمساز:
در شروع فیلم زنی همراه فرزندش به سمت انتهای کوچه ای که بن بست به نظر می رسد، در حرکت است. روی دیوار نوشته ای ناخوانا نقش بسته است: گوسفند زنده موجود است. زن لحظه ای می ایستد و نیم نگاهی به نوشته روی دیوار می اندازد. مخاطب چهره او و فرزندش را نمی بیند و دوربین از پشت سر آن ها را دنبال می نماید تا اینکه به خانه ای می رسند. شرم و آبرو مسأله اصلی و تم فیلم عزیز است.
همه حرف های این خانه در اتاقی پنهان از نگاه دیگران رد و بدل می گردد. زبان فیلم نیز زبانی محلی و کمتر شنیده شده است. انتخاب چنین زبان و لهجه ای باعث می گردد مخاطب کوشش مضاعف کند تا سر از قصه این خانواده عزادار در بیاورد. کارگردان اثر، میزانسن هایی را خلق نموده که بازیگران بواسطه اش در کوششند تا خود را از دید یکدیگر پنهان نموده و به چشم های هم خیره نشوند. بازی بازیگران بویژه فرزانه آیافت و یاسمن نصیری نیز باعث شده است مرز میان فیلم مستند و داستانی در عزیز درهم تنیده گردد.
همچنین سکوت عزیز باعث می گردد تعلیق کشف راز زندگی او و خانواده اش بیشتر گردد. عزیز ناتوان است و از پس خود برنمی آید و دوربین نیز با حرکات او به مرور تکان های بیشتری به خود می گیرد و گویی سعی بر نمایش و تأکید بر اضطراب و تلاطم روابط این خانواده دارد. نما ها به چهره بازیگران در فرایند فیلم نزدیک تر می گردد و شرم چشمان شان هویدا. در سرانجام داستان نیز همه چیز به عزیز ختم می گردد. همه به اتاق او می فرایند، دعوایی در می گیرد و پرده توری آویزان از پنجره هم سعی در پنهان کردن راز خانواده بیغمی دارد.
سید مهدی موسوی، فیلمساز:
ایده فیلم کوتاه عزیز براساس تجربیات زیسته خودم شکل گرفت؛ پدر خانواده ای تنگدست و مذهبی که فوت نموده، خانواده ای که به دنبال حق هستند و حرمت ها را زیر پا گذاشته اند، زنی که برای حقش به منزل آن ها پا می گذارد و گوسفندی که نذر زن شده و خانواده که بی خبر مانده است.
هر کدام از این جملات بخش هایی بودند که تجربه نموده بودم و در قالب یک قصه انسجام دریافتد و تبدیل به فیلمنامه شدند.
پنهان کاری و قضاوت مضمون محوری همه این ایده ها بود و سکانس ها براساس آن طراحی شدند. فیلمنامه نهایی نیز در زمان تمرین، تکمیل و بار ها باز نویسی شد تا به مرحله اجرا رسید.
در ساخت فیلم کوتاه مهم ترین مشکل نبود حمایت و اعتمادی است که مسئولان دارند. همیشه باید روی خودت حساب کنی و با هزینه شخصی خودت و دوستانی که تو را می شناسند پیش بروی.
برای من همین ها کافی است تا فیلمم را شروع کنم. قطعاً بیشترین مشکل در شروع بی پولی است. تک و تنها هستی و هیچ کسی بهایی به دغدغه تو نمی دهد؛ متأسفانه وقتی زد و بند و ارتباط و حامی نداری کاری از پیش نمی بری. بخصوص در ساخت فیلم کوتاه که نه بازار دارد و نه اکران درست و درمانی و نه بازده مالی.
در این شرایط تنها امیدت می گردد حضور در جشنواره ها. شاید همه این سختی ها برای رشد و رسیدن به پیروزیت لازم است. اما من همیشه خودم را برای روبروه با این شرایط آماده می کنم. چالش دیگر در جریان فراوری این فیلم استفاده از نابازیگران بود. از ابتدا تصمیم گرفته بودم فیلم را در شهر ابوزید آباد و با گویش محلی معروف به راجی بسازم؛ بنابراین استفاده از بازیگران بومی و هدایت آنها، آن هم در فیلمی پر بازیگر با میزانسن های شلوغ و سخت که باورپذیر باشد کار را دوچندان سخت می کرد؛ خوشبختانه با تمرین زیاد و یاری خود بازیگران و عوامل فیلم به اجرای خوبی دست پیدا کردیم.
متأسفانه یا خوشبختانه جهت فیلمسازی حرفه ای در کشور ما از جهت جشنواره های فیلم کوتاه و شناخته شدن در این حوزه می گذرد.
جشنواره هایی مثل فیلم کوتاه تهران و خانه سینما پلی هستند برای ورود به سینمای بدنه و عرض اندام در جهت کسب اعتماد و سرمایه تا در آینده جهتی برایت هموار گردد و بتوانی فیلم بلندت را بسازی؛ در حالی که فیلمسازی فیلم کوتاه و بازار و عرضه و نوع سینمای آن در دنیا جهتی مستقل دارد. من هم علاقه مند به سینمای داستانی و مستند هستم و طبیعی است که در آینده بخواهم آثار بلند بسازم و حرفم را بزنم و با جامعه و مخاطبین در ارتباط باشم.
به سبک زمین ساخته پیغام رضایی
برگزیده بهترین کارگردانی فیلم تجربی
مجید برزگر، فیلمساز و عضو هیأت انتخاب جشنواره:
پیش از این شناختی از پیغام رضایی نداشتم و به خاطر ندارم که فیلمی از او دیده باشم. اما به سبک زمین غافلگیرم کرد. فیلم در یک لانگ شات در یک پلان 15 دقیقه ای اجرا می گردد، اما بسیار حساب شده و هوشمندانه است. در هیأت انتخاب فیلم های تجربی برای اولین بار که فیلم را دیدم معتقد بودم که به سبک زمین یک فیلم داستانی خلاقانه است و نه یک فیلم اکسپریمنتال.
فیلمبرداری در عین سادگی عالی است؛ دو حرکت پن بیشتر ندارد، اما این کار به روشی بی نهایت هوشمندانه انجام می گردد. انتخاب لوکیشن، زمان فیلمبرداری، کنترل قصه و آدم های داستان بدرستی اتفاق می افتد. همه این ها را گفتم تا بگویم با فیلمی کاملاً متفاوت روبرویم و این تفاوت آنقدر زیاد است که بسیاری موافق فیلم بشوند و بسیاری هم مخالف آن؛ یعنی مخاطبان به سبک زمین کاملاً به دو دسته تقسیم می شوند کسانی که فیلم را خیلی دوست دارند و کسانی که فیلم را اصلاً دوست ندارند.
انگار مخاطبی که برایش به سبک زمین فیلم متوسط باشد وجود ندارد و این هم یک ویژگی برای فیلم است. البته از نکاتی که دوست داشتم در فیلم تجدید نظر گردد یکی صداگذاری فیلم است و دیگر عنوان فیلم که به اعتقاد من خیلی سمت و سو می دهد و انگار می خواهد ارجاعاتی بدهد به موضوعی دیگر که فیلم اصلاً نیازی به آن ندارد. در حالی که به سبک زمین فیلم قابل توجهی است و درعین سادگی یکی از نمونه هایی است که می گردد در باره اش حرف زد و نمونه آورد که چطور می گردد به شکل دیگری به روایت نگاه کرد و نترسید. این جسارت و بازیگوشی ویژگی مهمی برای یک فیلم است.
پیغام رضایی، فیلمساز:
ایده داستانی فیلم از یک متن بسیار قدیمی به ذهنم رسید؛ متنی که در آن درباره یک موضوع خاص صحبت شده بود. باستانی بودن این موضوع برایم جذاب شد. کمی بعد در گزارشی مستند به این موضوع در دوران معاصر پرداخته شده بود. تداوم این اتفاق و اینکه در هر دو شرایط معاصر و باستانی آن موضوع مطرح شده بود، ایده اولیه فیلم را ایجاد کرد. درباره فرم روایی فیلم هم باید این را بگویم که از یک علاقه شخصی می آید. من همیشه از دور تماشا کردن را دوست دارم.
برایم نوعی رازآلودگی دارد و ذهنم را کنجکاو و فعال می نماید. از دوران کودکی این علاقه با من بوده است. خودم از این مشارکت ذهنی در خلق قصه ها و اتفاقاتی که از دور می بینم بشدت لذت می برم. در نتیجه با توجه به موضوع و مضمون فیلم از همان ابتدا برایم روشن بود که شیوه روایی این داستان به این شکل خواهد بود. طبیعتاً با چنین فرمی آنچه اهمیت پیدا می نماید تصویر و میزانسن و همه اجزای دیداری و روایی فیلم است. چیزی که بیشترین وقت را از من گرفت طراحی میزانسن ها، انتخاب بهترین حرکت دوربین و جزئیات بود.
ساخت فیلم کوتاه اساساً مشکل است. ساز و کار مالی درستی برایش تعریف نشده و ساخت فیلم کوتاه از نظر مالی یک ریسک است. حالا به این ریسک، فرم روایی و تجربه کردن را هم اضافه کنید! در نتیجه شما کار بسیار سختی برای تأمین سرمایه مورد نیاز دارید؛ برای ساخت فیلمی که تا حدودی از جریان رایج سینما دور است. خوشبختانه من در جهت پیداکردن تهیه نماینده برای فیلمم، با حمیدرضا زبیر آشنا شدم که بیشتر از من عاشق تجربه کردن بود. البته حمیدرضا تجربه تهیه نمایندگی چند فیلم کوتاه دیگر را هم داشت. از جمله فیلم ماچ سینمایی ساخته کریم لک زاده. ما خیلی زود برای ساخت فیلم به توافق رسیدیم و در ادامه هم فیلم ساخته شد.
فیلم کوتاه به معنای دقیق کلمه - دست کم از نظر من - فاصله زیادی با سینمای بلند داستانی دارد. فیلم کوتاه عرصه ای است برای تجربه فرم ها و شیوه های جدید که بشدت با جنس روایت در این مدیوم پیوند دارد. گرچه هر ساله آثار بسیار درخشانی هم در سینمای کوتاه ساخته می گردد که از نظر روایی به سینمای بلند داستانی نزدیک است. اما در مجموع نمی توان انکار کرد که ممکن است برای برخی، این جهت پلی برای رسیدن به سینمای فیلم بلند بوده است.
تاریخ سینما بخصوص در دهه های اخیر مثال های زیادی از این جهت را نشان می دهد. این یعنی اینکه قطعاً فیلمسازان می توانند از جهت فیلم کوتاه وارد جریان ساخت فیلم بلند شوند. در نتیجه نمی توان ذات این اتفاق را به عنوان یک نقد مطرح نمود. چرا که با توجه به سرمایه مورد نیاز برای ساخت فیلم بلند باید به تهیه نمایندگان هم حق داد که با کمترین ریسک از نظر دانش فنی و سلیقه سینمایی تصمیم بگیرند و برای کار اول قطعاً کارنامه فیلمساز در بخش فیلم کوتاه می تواند مؤثر باشد.
شاید فقط باید به این نکته اشاره نمود که برخی ساخت فیلم کوتاه را یک امر فرمالیته و پیش نیاز برای ورود به جریان سینمای بلند محسوب می نمایند. اتفاقی که البته معمولاً نتیجه مناسبی ندارد. چرا که آن ها مدیوم فیلم کوتاه را تنها از نظر زمانی در نظر می گیرند و از نظرشان فیلمی که فقط زمان کوتاهی داشته باشد فیلم کوتاه است. فارغ از اینکه آیا قصه و روایت نسبتی با این مدیوم دارد یا نه می خواهم بگویم فیلم کوتاه و فیلم بلند از نظر سینمایی دو دنیا تا حد زیادی مجزا هستند. اما خوشبختانه در این بین، فیلمسازان تجربه گرایی مانند شهرام مکری هم هستند که پیروز شده اند جهت تجربه گرایی خود را در سینمای بلند هم ادامه بدهند. باید امیدوار بود که این چند صدایی در سینما بیشتر گردد.
طبیعتاً برگزیده شدن در جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران باعث دیده شدن فیلم می گردد. برای من به دو دلیل این اتفاق پررنگ تر هم است. اول اینکه اولین حضور من در این جشنواره بود و برگزیده شدن باعث توجه به فیلم شد. دوم اینکه، انتخاب چنین فیلمی با این نوع تجربه گرایی که در خود دارد، یک خبر خوب برای همه کسانی است که تجربه کردن را دوست دارند و نگرانند فیلم شان دیده نگردد.
قطعاً همیشه این طور نیست، اما معنای توجه به فیلمی مانند به سبک زمین این است که هنوز هم چنین فیلم هایی می توانند راه خود را باز نمایند. گرچه ممکن است اگر داوران کسانی دیگری بودند، نظر دیگری درباره فیلم ها داشتند. ماهیت همه جشنواره ها با همین نظرات تعریف می گردد.
دابُر ساخته سعید نجاتی
برگزیده جایزه هیئت ویژه داوران
یکی از وجوه منحصر به فرد دابُر شکل متمایز روایتش از موقعیت دختربچه و نظم مهندسی ای است که برای فیلمنامه اش طراحی شده است. همچنین دیگر ویژگی برجسته فیلم موضوع آن است. برخی از مسائل زیستی آدمی در برخی از جوامع تبدیل به تابو می گردد و گاهی اینگونه به نظر می رسد که نزدیک شدن به این موضوعات نیز تابوشکنی است؛ در حالی که اساساً خود موضوع یک مسأله انسانی است و ممکن است هر آدمی با آن روبرو گردد. به اعتقاد من انتخاب موضوع برگ برنده فیلمساز است.
اگرچه فیلم و اجرای آن بخصوص در نحوه جاگیری دوربین و دکوپاژ خیلی به قاعده و اندازه است، اما لحنِ فیلم شاید کمی کهنه به نظر برسد. انتخاب موضوع و نوع فیلمنامه این انتظار را ایجاد می کرد که کارگردان کمی جسورتر باشد. اگرچه این نقیصه چیزی از امتیازات فیلم کم نمی نماید. دابُر بازی های خوبی هم دارد. انتخاب دختربچه و پدر انتخاب درستی است و از آن مهم تر فصلی است که برای روایت انتخاب می نماید یعنی زمستان؛ انتخاب هوشمندانه ای که خیلی تماتیک با فیلم مرتبط می گردد؛ بخصوص دشت برفی در سرانجام فیلم. سفیدی برف و تضادی که با موضوع دارد.
از دیگر شاخصه های فیلم این است که تقریباً همه نکات فنی بادقت و وسواس صورت گرفته است؛ بخصوص فیلمبرداری آرمان فیاض که چشمگیر است و بدون هیچ خودنمایی ای، فیلمبرداری متمایز و حرفه ای را به نمایش می گذارد. حاشیه صوتی فیلم یعنی صدابرداری و صداگذاری فیلم، اجرای قابل قبولی دارد و در کارنامه سعید نجاتی که حالا باید بیشتر از قبل از او شنید نکته ای شاخص محسوب می گردد.
صرفنظر از اینکه دابُر چه جایگاهی در کارنامه کاری این فیلمساز دارد، حضور مستمر سعید نجاتی در حوزه سینما، تحصیلاتش، تدریس اش در کارگاه های سینمایی و مطالعات سینمایی اش قابل تأمل است و جهتی که آرام و با شیب معقول به جلو می آید نوید آن را می دهد که می تواند از آدم های آینده دار سینمای ما باشد.
کتاب رقصیدن با خاک او که به آنالیز سینمای ابوالفضل جلیلی از منظر نئوفرمالیسم می پردازد گویای آن است که نجاتی کوشش خود را در زمینه های مختلف سینما به کار بسته است؛ حتی اگر اشکالاتی هم بر فیلم او وارد بدانیم، سعید نجاتی را فیلمساز مصممی برای ادامه جهت فیلمسازی می بینم. امیدواریم در همین جهت با انرژی به پیش رود.
سعید نجاتی، فیلمساز:
از حدود سه سال قبل با حضور فیلم هایم در جشنواره های خارجی متوجه اهمیت تعامل با هنرمندان و فیلمسازان دنیای شدم. در یکی از همین سفر ها با فیلمی روبرو بودم که موضوع آن رابطه یک دختر با پدرش بود. با خودم فکر کردم این رابطه پدر و دختری در کشور خودمان چطور است؟ در همان ایام صحبت های یکی از دوستانم که پدر دختری 10 ساله است، به دغدغه و علاقه مندی ام دامن می زد. توجه به چنین مسأله ای بویژه وقتی که دختر از نعمت مادر برخوردار نباشد و زودتر از موعد معمول با بلوغ روبه رو گردد از اهمیت بیشتری برخوردار است.
در فیلم های اروپایی- امریکایی برخوردشان با تغییرات دوران بلوغ دختران به گونه ای است که گمان می کنید سال هاست از تابوی آن عبور نموده اند. در ایام پیش فراوری، اما به وسیله یکی از دوستان ویدئویی اینستاگرامی دریافت کردم که تعجبم را برانگیخت. با دیدن این ویدئو تعجب کردم که چطور یک دختر در قلب اروپا در خانواده ای سنتی زندگی می نماید و حتی نمی تواند درباره مسأله ای که فکر می کنیم برای آنان عادی شده با پدر و مادرش صحبت کند.
اینکه این موضوع نه تنها در ایران، بلکه در برخی کشور ها هنوز جزو تابوهاست باعث شد بیشتر به این موضوع علاقه مند شوم. با همکاری فاطمه اشعری نگارش فیلمنامه را شروع کردیم، اما فیلمنامه که تمام شد دیگر خبری از برف نبود؛ از سوی دیگر بحث بودجه و مسائل مالی هم در میان بود؛ بنابراین فراوری برای یک سال متوقف شد و در این فرصت فیلمنامه را بازنویسی و بخصوص روی نمادشناسی کار کردیم. حتی با همکاری خانم اشعری پای صحبت گروهی یکصد نفره از نوجوانان و جوانانی که این مسأله را تجربه نموده اند یا به تازگی با آن روبرو شده بودند نشستیم.
نگاه غالب این است که ما ایرانی ها جامعه ای در حال گذار از سنت به مدرنیته هستیم. با این حال، اما هنوز مردمی سنتی هستیم و در برخی شهر ها و استان ها نمی گردد براحتی از برخی واژه ها استفاده کرد. در زمان ساخت فیلم هم وقتی با ارگان های مختلف از جمله حوزه هنری وارد مذاکره شدم پی بردم که این فیلم را نمی گردد به وسیله ارگان های دولتی ساخت. البته فارغ از حمایت مالی، همکاری دوستان و انجمن ها در حذف کاغذبازی های اداری به من یاری کردند و پذیرفته شدن دابر در جشنواره فیلم رشد سال جاری هم از نشانه های امید و گویای تغییر نگاه متولیان فرهنگی- آموزشی بود.
فیلم کوتاه را شاید برخی راهی برای رسیدن به جهت فیلم بلند بدانند با این حال، این دو لازم و ملزوم هستند و تجربه شخصی خودم هم این است که به دلیل آزادی ها و قدرت ریسک پذیری در ساخت فیلم کوتاه لذت بیشتری در فیلمسازی این حوزه هست.
امتحان ساخته سونیا حداد
برگزیده بهترین فیلمنامه
بهمن دادفر، فیلمساز :
امتحان به کارگردانی سونیا حداد قصه ای روان با ضرباهنگ خوب که همه عناصرش به درستی کنار هم چیده شده است. فیلمی که راحت و بدون لکنت قصه اش را تعریف می نماید و به شخصیت اش چه در فیلمنامه و چه در اجرا، با بازی بسیار خوب بازیگر نوجوانش ابعاد ویژه ای می دهد. امتحان یک فیلم اجتماعی خوب است که با اکثر فیلم های کوتاه و بلندی که داعیه اجتماعی بودن دارند فرق می نماید.
چراکه در سطح پیش نمی رود و با نوع روایت دوست داشتنی ما را به اعماق دنیا قصه اش هدایت می نماید. کمتر در فیلم های اجتماعی شاهد تماشای فرم هستیم، ولی فرم روایی سونیا حداد به ما تجربه جدیدی از تماشای یک فیلم اجتماعی می دهد که ثابت می نماید، می توان فیلم های اجتماعی خوبی هم ساخت که گرفتار سیاه نمایی نگردد و مخاطب خود را با قصه و روایت و تعلیق و شخصیت پردازی و عناصر جذاب دیگر به وجد بیاورد. امتحان از فیلم های کوتاه خوبی است که اضافه گویی نمی نماید و خوشحالم سال جاری شانس تماشایش را داشتم.
سونیا حداد، فیلمساز :
ایده اولیه فیلم از تجربه شخصی خودم برخاسته است؛ همان دوران هدایت و دبیرستان و همان سخت گیری های بی اندازه. تک تک تصاویر و پلان های مدرسه و بگومگو های ناظم و دانش آموزان از اتفاق ها و مجادله های واقعی که خودم و دوستانم در مدرسه و در کلاس شاهد آن ها بودیم ریشه گرفته است. ایده اصلی فیلم کوتاه امتحان روزی در ذهنم جان گرفت که برادر کوچکتر یکی از دوستانم از مدرسه به خانه رسیده بود و داشت داستان همکلاسی خود و اتفاقاتی که همان روز در دبیرستان شان افتاده بود را با آب و تاب برای ما تعریف می کرد. این ایده با ترکیبی از تجربه شخصی ام از مدرسه، گفته ها و تجربه های نسل جدید و داستانی که آن روز شنیدم در ذهنم جای خود را باز کرد.
برای رسیدن به نتیجه ایده آل به تصویر کشیدن واقعیت لحظه ها، تجربیات، بازسازی لحظه ها و تصویرهایم از دوران مدرسه بسیار اهمیت داشت. فضای فیلم و حتی داستان فیلم واقع گرا بود و کوششم در جهت خلق صحنه هایی بود که وقتی خودم به آن ها نگاه می کنم بشدت حال و هوای مدرسه و فضایی را که در آن زندگی نموده ام برایم تداعی بگردد. خوشبختانه برای ساخت امتحان با مشکل خاصی روبرو نشدم، ولی یکی از سخت ترین بخش های کار انتخاب بازیگر برای نقش ناظم مدرسه بود.
بشدت کوشش کردم چهره و خلق و خوی ناظم فیلم به ناظم واقعی دوران دبیرستان خودم شباهت داشته باشد. پیدا کردن مدرسه ای که شبیه دبیرستانی باشد که خودم در آن درس خوانده بودم هم کار سختی بود. در این پروژه فضای کار برای خودم اهمیت ویژه ای داشت.
انتظار فیلمساز کوتاه از آینده کاملاً بستگی به هدف و رویکرد خودش خواهد داشت. دغدغه اول من مطالعه و پژوهش در حوزه جامعه شناسی، رسانه و سینما است و بشدت علاقه مند به فضای آکادمیک هستم. در 5 سال گذشته هم در کنار تحصیل در رشته سینما و ساخت فیلم، به خودم لحظه ای اجازه ندادم که از فضای آکادمیک و دانشگاهی دور شوم. از نظر من؛ فیلمساز به هیچ عنوان نمی تواند و نباید از فضای پژوهش و تحقیق دور بگردد.
هدف اصلی من هم همین است. جایگاهم را در آینده به این شکل برای خودم تعریف و تصویر نموده ام: ترکیبی از دنیای پروداکشن و پژوهش. به نظرم فیلمسازان کوتاه نیز با درنظر دریافت شرایط و محیط متفاوت فیلم بلند، با قوا می توانند قدم به این جهت بگذارند. جهتی که شاید ظواهرش با دنیای فیلم کوتاه متفاوت باشد، ولی بستر هر دوی شان یکی است: بازنمایی دغدغه های اجتماعی در ژانر و مدیوم های متفاوت.
حضور در جشنواره فیلم کوتاه تهران که می توان گفت شناخته شده ترین رویداد فیلم کوتاه ایران است (با تمام کمی ها و کاستی ها و نقد هایی که به آن وارد است) این فرصت را به فیلم های کوتاه و از جمله فیلم من داد تا دوستداران فیلم کوتاه در ایران بتوانند فیلم ها را روی پرده بزرگ ببینند. این جشنواره محیطی فراهم می نماید تا فیلمسازان کنار هم قرار بگیرند؛ محیطی برای شناخت همدیگر و شاید حتی همکاری هایی در آینده کاری مان.
کلاف ساخته ملیحه غلامزاده
برگزیده بهترین انیمیشن
فرهاد مهندس پور، نویسنده، کارگردان و مدرس تئاتر :
در روزگاری به سر می بریم که جنگ به ابزار دست سیاستمداران تبدیل شده برای اعلام اراده معطوف به قدرت. سیاست هم عرصه نمایش قدرت شده است. آنچه که در پرفورمنس سیاستمداران به سادگی فراموش می گردد، انسان بودن انسان است؛ زیرا در نظر آنان جنگ ضرورتی بالاتر و والاتر از انسان و زندگی دارد. انیمیشن کلاف ساخته ملیحه غلام زاده کوشش نموده به جنگ و مهاجرت نه از منظر گفتمان غالب سیاسی و رسانه ای، که از منظری انسانی و دنیای بنگرد.
انسان بودن، انسان ماندن و جست و جوی شرایط انسانی مفاهیمی هستند که در بافت بسیار ساده کلاف پرداخت شده است. وجه دیگری که در کلاف، ظریف و کنایی نشان داده شده این است که جنگ، بیرون از نیاز و ضرورت انسانی اتفاق افتاده و مرگ و ویرانی، بی توجه به خواست و توان آدمی بر او وارد شده است. از این رو قهرمان کلاف سهمی در آنچه بر او تحمیل شده، ندارد و بی آنکه خواسته باشد، هویت انسانی خود را باخته است.
آنچه که قهرمان کلاف از ویرانه های زندگی از دست رفته اش با خود برمی دارد، گذشته و خاطراتی است که می خواهد در درون مرز های دیگری، هویت خود را به مدد آن ها از نو بسازد. قهرمان کلاف تمثیل و نمونه ای از همه کسانی است که به مهاجرت می فرایند، ولی نمی توانند خود را دوباره باز بیابند.
این مفهومی است که هانا آرنت به آن اشاره نموده است؛ انسان نبودن انسانی که وطن ندارد، مهاجر بودن برابر نهادی با انسان نبودن است، زیرا در قوانین بین المللی نیز کسی انسان فرض می گردد که وابسته به سرزمینی باشد؛ و به همین دلیل است که آوارگان جنگ، انسان به شمار نمی آیند. ملیحه غلام زاده در کلاف این قانون هولناک ضد بشری را با تنهایی نشان داده است و در همین جاست که کلاف ارجاعی همه جایی و همگانی می یابد و به وجهی از شرایط های روزگار ما اشاره می نماید که حس تنهایی و غربت است.
انیمیشن کلاف با وجود سادگی در پردازش تصویری و فانتزی آشنا و روانش، توانسته است پیوندی معنایی و عاطفی با تماشاگرانش برقرار سازد و در جشنواره های داخلی و خارجی توجه زیادی را به خود جلب نموده است.
ملیحه غلامزاده، فیلمساز:
همه چیز از خواب دوستم شروع شد. لیلا خواب دیده بود که من برایش مانتویی دوخته بودم که نقش های روی آن مناظر و طبیعت استهبان (زادگاهم) بود. آنقدر این توصیف و تصویر زیبا بود که نه تنها در ذهنم ثبت شد بلکه فوراً گوشه ای یادداشتش کردم. در دانشگاه برای درس فیلمنامه نویسی به دنبال ایده ای بودم تا تکلیف کلاسی ام را انجام بدهم به سراغ نوشته ها و یادداشت هایم رفتم و از بین همه آنچه داشتم خواب لیلا را انتخاب کردم.
انیمیشن کوتاه کلاف پروژه سرانجامی دانشگاه من بود و تمامی مراحل پیش فراوری و فراوری را به تنهایی انجام دادم، بنابراین نتیجه ماه ها کار مداوم و طاقت فرسای یک نفره است. ولی مشکل اصلی بعد از ساخت فیلم شروع می گردد که موضوع بسیار مهمی است که بسیار به آن کم پرداخته می گردد و آن هم پیدا کردن پخش نماینده حرفه ای در زمینه انیمیشن است که همچنان مهم ترین دغدغه فیلمساز بعد از ساخت یک انیمیشن است، که متأسفانه همیشه این مشکل وجود دارد.
شکی در این نیست که فیلم کوتاه بستری برای ساختن فیلم بلند است. اما فراموش نکنیم که فیلم کوتاه شیوه ای از فیلمسازی است که یک کارگردان می تواند تا همیشه فیلم کوتاه بسازد و هرگز سراغ ساخت فیلم بلند نرود. در فیلم زنده بیشتر دیده می گردد که کارگردان بعد از ساخت چند فیلم کوتاه، فیلم بلند خود را می سازد، ولی در دنیای انیمیشن ماجرا جور دیگری است. از این نظر که ساخت یک انیمیشن از جهاتی مانند شیوه ساخت، زمان و تأمین هزینه بسیار سخت تر است.
گرچه در ایران در تکنیک های متفاوت انیمیشن، افراد خبره و درجه یکی وجود دارد و چنانچه شرایط مهیا باشد می توانند انیمیشن هایی با استاندارد های دنیای فراوری نمایند کما اینکه در فیلم کوتاه این اتفاق در حال رخ دادن است و البته انیمیشن بلند با سرعت بسیار کند در حال کوشش است و کار هایی صورت گرفته است، ولی متأسفانه سینمای ایران هنوز فاصله زیادی از ساخت انیمیشن بلند به شیوه معمول ساخت فیلم های بلند داستانی یا مستند دارد. یکی از بزرگترین مسائل علاوه بر نبودن سرمایه گذار و تهیه نماینده در فیلم بلند انیمیشن، جدی نگرفته شدن توسط جریان اصلی سینماست که خودش بحث مفصل و جدایی را می طلبد.
بنده در حال حاضر اصلاً به ساخت فیلم بلند فکر نمی کنم، هنوز نیاز دارم که در دنیای فیلم کوتاه باشم و از زیبایی ها و قابلیت های منحصر به فردش لذت ببرم.
درباره پیروزیت کلاف در جشنواره باید بگویم که بسیار مورد اقبال و توجه نهاده شد، اما متأسفانه تعداد زیادی می گفتند که پیروز نشده اند فیلم را ببینند، اما بازخورد های جالب و متفاوتی هم دریافت کردم.
با وجود اینکه گمان می رود که جشنواره فیلم کوتاه تهران بهترین محل برای دیده شدن فیلم های کوتاه است و انیمیشن هم جزئی از آن است، ولی متأسفانه با جدا کردن باکس انیمیشن از دیگر بخش ها، بزرگ ترین جفا را در حقش می نمایند، گرچه که سال جاری خوشبختانه تعداد زیادی از فیلمسازان و مخاطبان جشنواره کاملاً هدفمند به تماشای سانس های انیمیشن می نشستند، ولی هم چنان تعداد زیادی آن را از دست می دهند.
ولی به طور کلی با توجه به بازخورد ها و ارتباط هایی که بعد از آن ایجاد شد خوشبختانه سال جاری دیدگاه مخاطبان، نسبت به انیمیشن بسیار مثبت و قابل اعتنا بود که این امیدواری را ایجاد می نماید که بالاخره اتفاق هایی در حال رخ دادن است. گواه این حرفم می تواند اشاره به این نکته باشد که برای دوسال پیاپی گروه هنر و تجربه منتخب خود را از آثار انیمیشن انتخاب نموده است که این برای جامعه انیمیشن دستاوردی جدی است.
امیدوارم این تغییرات زمینه ای را مهیا کند که انیمیشن، شانه به شانه دیگر بخش های جشنواره مورد توجه قرار بگیرد تا یاریی در جهت شناخته شدن و افزایش انگیزه در فعالان این حوزه و همچنین هدایت برای علاقه مندان ورود به این بخش از سینمای ایران باشد.
آنجا که باد می وزد ساخته مینا مشهدی
برگزیده بهترین مستند و پژوهش
بابک بهداد، فیلمساز:
نقطه قوت آنجا که باد می وزد پرداخت روایی اثر است. موضوع فیلم درباره مهاجرت اهالی روستایی به اسم بمبئی که بعد ها عصرآباد نام می گیرد به کشور های اروپایی و هند است. روستانشینانی که روستایشان در شن فرورفته و خشکسالی آن ها را مجبور به مهاجرت نموده است. با نامه هایی که مهاجران برای خویشان شان در روستا می نویسند سرنوشت آن ها و چرایی این اتفاق برای مخاطب روایت می گردد.
علاوه بر روایت درخشان، فرم و ساختار آنجا که باد می وزد از دیگر ویژگی های شاخص ساخته تحسین شده مینا مشهدی مهدی است. فیلمساز با عکس های قدیمی (عکس های مهاجران در بمبئی یادی از کشورمان است و در این مستند می بینیم که چگونه توجه نکردن مسئولان و حتی مردم منطقه باعث می گردد این مسأله حاد گردد.
از دیگر وجوه برجسته روایت اهالی روستا از جمله بهرام خسروانی (حفار قنات) به عنوان سند های زنده مستند است. فیلم با تصویر یک خانه قدیمی و صحبت های توراندخت رستمی زن سالخورده روستا شروع می گردد که می گوید زمانی زندگی در این خانه و روستا و آب در قنات ها جریان داشته و همه بخوبی و خوشی مشغول کار و زندگی بود ه اند؛ در ادامه می بینیم خشکسالی چگونه روستا را از تکاپو می اندازد، باعث مهاجرت اهالی آن می گردد و روح روستا کم کم از جسمش خارج می گردد و به روستایی خالی از سکنه و مرده تبدیل می گردد.
نکته شاخصی که مستند به آن اشاره دارد تأثیر معادن در تخریب این روستاهاست. در سفر هایی که برای ساخت فیلم هایم داشتم به شخصه شاهد بودم که جاده سازی برای رسیدن به این معادن، روستاها، کوه ها و منابع طبیعی را تخریب می نماید، همان طور که در این مستند هم عصر آباد و روستا هایی که در جهت یک معدن هستند تخریب می شوند تا جاده ها عریض شوند و کامیون های بزرگ از آن عبور نمایند. تبعات مهاجرت تنها خالی شدن روستا ها از سکنه نیست، علاوه بر اینکه افراد مهاجر دچار بحران می شوند و مسائلی برای شهر های مقصد ایجاد می نمایند، آیین ها و فرهنگ بومی و حتی ادبیات منطقه هم از بین می رود.
بیش از دو دهه است که تمرکز من در فیلمسازی بر معماری روستاهاست و در سال های اخیر وقتی به مناطق روستانشین سر می زنم می بینم که هیچ نشانی از معماری قدیم نمانده است. امروز به لحاظ معماری و رستوران و غذا بین یک روستا در گیلان و روستایی در دزفول هیچ تفاوتی وجود ندارد.
حتی در روستا هایی با جمعیت نسبی هم آیین، فرهنگ، پوشش و زبان در حال تغییر است البته در این ماجرا مردم منطقه هم مقصر هستند چرا که به نظر می رسد نسبت به تاریخ و فرهنگ خودشان بی خیال شده اند و نمی خواهند از دانش بومی و فرهنگ آن منطقه چیزی را به یاد بیاورند و به خاطر بسپارند و حتی کنجکاو شوند و به این فکر نمایند که مثلاً پدربزرگ شان در عروسی ها چه می نموده و چه می پوشیده و. این نسل هر چه جوان تر می گردد بی تفاوت تر می گردد.
در صورتی که با گسترش امکانات تجدد انتظار این است که برای حفظ و غنی شدن آیین های کهن و فرهنگ خودمان کوشش کنیم. تنوع اقلیمی و فرهنگی مان بشدت در خطر است و این زنگ خطر با مستند هایی همچون آنجا که باد می وزد به صدا در آمده است.
مینا مشهدی، فیلمساز:
هروقت به لوکیشن پروژه ها و فیلم های قبلی ام یا فیلم هایی که به نوعی در ساخت آن ها مشارکت داشته ام سر می زدم شاهد از بین رفتن تدریجی برخی روستا ها بودم. اغلب کار های من با موضوع روستا هایی بود که بر اثر عوامل انسانی و به نسبت کمتر عوامل محیط زیستی مثل خشکسالی نابود می شدند. هر سال روستا های بیشتری به کویر تبدیل می شدند؛ در معرض هجوم شن های روان قرار می دریافتد، مزارع و باغ هایشان خراب می شد، متروکه می شدند و در نهایت هرسال آدم های بیشتری در آیین های منطقه غایب بودند.
همیشه دوست داشتم بدانم علت این غیبت ها چیست و این سؤال جرقه اولیه برای ساخت مستند بود. آنچه در این مستند مد نظر من بود پرداختن به این بود که کارخانه ها، معادن، جاده ها، تأسیس فرودگاه ها و تجاوز آن ها به حریم روستا ها چقدر به این مناطق آسیب زده است. اینکه چطور به روایت این فیلم رسیدم مربوط می گردد به زمانی که به یکی از این روستا های مهم منطقه به اسم بمبئی در کویر مرکز ایران پاگذاشتم و در جریان مهاجرت مردم روستا به بمبئی هند نهاده شدم.
بر همین اساس تصمیم گرفتم برای نریشن از نامه هایی استفاده کنم که بین بمبئی ایران و بمبئی هند رد و بدل می گردد؛ نامه هایی که بعد از آن مهاجرت برخی از اهالی روستا برای قوم و خویشان شان می نوشتند. کوشش من این بود که همه چیز در فیلم مستند و قابل استناد باشد. هیچ بازسازی در فیلم نداشتم؛ بنابراین در ابتدا عملاً فقط یک روستای ویرانه داشتم که تا کمر در شن و ریگ های روان دفن شده، اما چیزی به عنوان سند برای چرایی و چگونگی این اتفاق نداشتم.
مرحله پژوهش اگرچه لذت بخش بود، اما خیلی هم زمانبر بود. کوشش کردم از افراد روستا به عنوان سند زنده و از عکس ها و فیلم های آرشیوی استفاده کنم. پژوهش های من کاملاً میدانی بود و به هیچ عنوان پژوهش کتابخانه ای نداشتم. باید تک تک سند ها و فیلم ها را پیدا می کردم. آدم ها توجیه می شدند که راحت حرف بزنند و... با رسیدن به هر کدام از متریال هایی که برای فیلم استفاده می شد یک گام به جلو برمی داشتم. مانع که نه، اما سختترین مرحله برای من بخش پژوهش بود.
به خاطر پیروزیت کار های قبلی ام سختی و مانعی برای جلب اعتماد مدیران نداشتم. ایده را با مرکز گسترش مطرح نمودم و خوشبختانه طرحم تصویب شد. از نظر مالی البته همیشه محدودیت و مشکل وجود دارد، اما این عشق و علاقه است که کار را پیش می برد و تحمل مسائل را آسان می نماید. برخی سوژه ها چه در مستند و چه در داستانی کشش بیشتر از فیلم کوتاه ندارد.
دنیا به این سمت گرایش پیدا نموده که همه چیز خلاصه و مینیمال گردد. در چنین شرایطی خیلی لازم است که فرهنگ فیلم کوتاه جا بیفتد و آن را صرفاً آزمون و خطا و تمرینی برای فیلم بلند ندانیم. باید به سوژه و پژوهش در مستند و به روایت در فیلم داستانی وفادار باشیم؛ بالاخره سوژه هایی هستند که اصلاً کشش فیلم بلند شدن را ندارند و داستان هایی هم هستند که می گردد آن ها را پروراند و بلند کرد.
وقتی تجربه کار های قبلی ام با مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی با اقبال جشنواره ها روبرو شده بود و جوایز زیادی کسب کرد، جهت کار های بعدی ام هموارتر شد. همه می گویند مهم نیست در جشنواره جایزه بگیریم و من هم به عنوان فیلمساز معتقدم که درست است که مهم ساخته شدن فیلم است؛ ولی به هر حال جایزه هم مهم است. چون با کسب جایزه راحت تر می توانیم طرح های بعدی مان را توجیه کنیم و از نظر دریافت بودجه با مسائل کمتری روبرو خواهیم بود.
از سوی دیگر معتقدم که با توجه به تجربه 36 سال برگزاری پیروز جشنواره، جشنواره فیلم کوتاه تهران جشنواره ای معین نماینده برای جوانان و سینمای جوان کشورمان شده است. تجربه شخصی من و چند نسل قبل از من از این رویداد این است که علاوه بر اینکه یک جشنواره است مکانی است برای گردهمایی سالانه فیلمسازان جوان. فیلمسازان سراسر کشور دورهم جمع می شوند، با شور و اشتیاق فیلم ها را می بینند، خیلی از دوستی ها در جشنواره شکل می گیرد، ایده هایشان را با هم مبادله می نمایند.
منبع: برترین ها